مطالعۀ موردی اصطلاح رایجی در معماری است که هم اشاره به استفاده از پروژه های انجام شده در گذشته، به مثابۀ پیشینۀ طراحی، دارد و هم اشاره به راهبردی برای تحقیق به شکل عام. از اینرو پرداختن به مسئلۀ روش شناسی مطالعۀ موردی به طور خاص برای معماران در شکل آموزشی و تحقیقی ضرورت می یابد؛ چراکه به سبب رایج بودنش در معماری، همان قدر که گسترش سردرگمی در آن می تواند باعث ضعف شود،
مسلط شدن بر ویژگی های خاصِ منطبق بر اهداف معماری، به منزلۀ یک رشتۀ مهندسی هنری، می تواند ظرفیت های مغفول آن را آشکار و تقویت کند. در این خصوص تاکنون، به دو موضوعِ «نادیده گرفتن مطالعۀ موردی، به مثابۀ ابزار آموزشی نظام مند»، و نیز «روشن نبودن مرز کپی برداری و برداشت صحیح از آن» پرداخته شده است.

در تحقیق حاضر در ادامۀ تلاش های فوق، به سنجش فنون رایج در مطالعۀ موردی برای طراحی نزد دانشجویان معماری پرداخته شده است. این کار از دو جنبۀ «وضوح روش شناختی» و «نحوۀ تأثیر بر طراحی» صورت گرفته است تا یکی دیگر از ملزومات ساماندهی راهبردی نقش مطالعۀ موردی برای تولید دانش در حوزه معماری تأمین شود. طی این تحقیق، نُه فن رایج شناسایی و در میان چهار حوزۀ اصلی «واضح ـ آموزشی»، «واضح ـ تحقیقی»، «غیرواضح ـ آموزشی» و «غیرواضح ـ تحقیقی» موقعیت یابی شده اند.
نتایج نشان می دهند که فنون ذهنی و متکی بر هندسه و گرافیک در مقایسه با فنون مقایسه ای و متکی بر محاسبه و آزمایش به مراتب بیشتر به کار می روند. در موقعیت یابی این فنون درمی یابیم که آنها محدود و بدون پشتیبان کافی نظری هستند و بیشتر به صورت آموزشی و به مثابه یک سرمشقْ محقق شده اند تا تحقیقی انتقادی و دگرگونی خواه. به نظر می رسد که ظاهر سادۀ برخی فنون، به علاوه دیر آشکار شدن عیوبِ آنها، باعثِ تصورِ مسلط بودن و استفادۀ شایع از آن می شود؛ ضمن آنکه خطای غیرمفید پنداشتن آنها نیز می تواند به جای تلاش بیشتر برای یادگیری، باعث حذف و خروج کلی آنها از چرخۀ فنون شود.